ارزیابی داوری هنینگ دربارهی مانی
سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
تکمله
طبع این رساله پس از چهار سال تمام شده بود که مقالهی جدید استاد علّامه هنینگ در مجلّهی Asia Majore (سلسلهی جدید مجلّد سوّم قسمت 2 صفحات 212-184) متضمّن طبع اصل و شرح قطعهی چینی مانوی (3969 MS. Stein) که حکم رسالهای دارد راجع «به عقاید و اسالیب تعلیمات مانی بودای نور» به وسیلهی لطف ایشان به دست من رسید. این مقاله راهالون (G Haloun) چینشناس معروف متوفّی و هنینگ با هم تحریر و تألیف کردهاند.در این مقاله استاد هنینگ مطالب بسیار مهمّ و مفید راجع به مانی و عقاید او درج کرده و از آن جمله راجع به تاریخ وفات مانی عقیدهی تازهای اظهار نموده که آنچه اینجانب در این وجیزه و در مقالات سابق خودم (به انگلیسی) در این باب بیان کردهام اختلاف دارد.
راجع به تاریخ وفات مانی در بیست سال گذشته عقاید و تحقیقات مختلفی به تحریر آمده و نخست شدر و خود اینجانب با استناد به مضمون قطعات مانوی به زبان Mitteliranische Manichaica aus Chinesich - Tur- kestan von F. C. Andreas که هنینگ در سال 1934 مسیحی نشر نموده و در آن وفات مانی در روز دوشنبه چهارم شهریور روایت شده آن را در 14 فوریه سنهی 276 مسیحی گذاشته بودیم، به این دلیل که در هیچ یک از سالهای 277-273 که سلطنت بهرام را در آن سالها ممکن بود فرض کرد جز سال 276 چهارم شهریور دوشنبه نمیشود. بعدها که در زبور مانوی از کتب قبطی مانوی تاریخ وفات مانی پیدا شد که باز دوشنبه ولی چهارم ماه قبطی بر مهات ثبت شده (که تاریخ مطابق روز آخر فوریه در سال 276 و روز سهشنبه میشود) این مسأله مورد تردید شد و عاقبت این عقیده که اینجانب آن را ابتدا پیشنهاد کردم قوّت گرفت که دوشنبه چهارم یک ماهی بودن صحیح است، ولی نه ماه ایرانی و نه ماه قبطی اصلی نبوده و فقط ترجمهی با مسامحه از ماه اصلی است که ماه اَدار بابلی بوده و لذا نظر به آنکه از سالهای 275 و 276 و 277 که میتوان آنها را به تحقیق یا مسامحه سالهای آخر بهرام شمرد تنها روز چهارم ادار بابلی واقع در سال 277 مسیحی دوشنبه بود اینجانب حکم بر آن کردم که همان سال سال وفات مانی بوده و قرائنی دیگر را نیز که کم و بیش مؤیّد این ادّعا توانست شد بیان نمودم.
حالا استاد هنینگ به استناد قطعهی ترکی دیباچهی Türkisch Manichaica که فون لوکوک نشر کرده و در آن قطعه سال 522 از وفات مانی سال خوک شمرده شده معتقد گردیده که سال وفات سنهی 274 مسیحی و روز دوشنبه دوم مارس و چهارم اَدار بابلی است. علّامه مشارالیه این نظر را بیشتر از آن جهت تأیید میکند که استنتاجات دیگر همه مبنی بر حدس و قیاس و حساب است و این عقیده (سنهی 274) متکی برسند کتبی قدیم است که تنها سندی در این باب است.
اینجانب که از همه بیشتر معترف به فضل و مقام شامخ علمی هنینگ که استاد من در زبان پهلوی نیز بود هستم باز از اظهار تردید در قبول این عقیده نمیتوانم خودداری کنم به دلایل ذیل:
عبارت کتاب الفهرست که هنینگ بر آن استناد میکند صریح در این نیست که تاریخ آمدن وحی دوم به مانی و مأموریت او به اظهار امر مطابق همان تاریخ جلوس رسمی و تاجگذاری شاپور بود که مانی در آن روز پیش او رفته است. بلکه ظنّ قوی بر آن است که مانی دعوی خود را اعلان نموده و دو سه سالی مشغول دعوت و تبلیغ و مسافرت به مشرق و جنوب تا خراسان و سند و غیره بوده و در آن مملکت اخیر خبر وفات اردشیر و جلوس شاپور را شنیده و به طیسفون برگشته و به توسط فیروز برادر شاپور به آن پادشاه راه یافته و روز تاجگذاری که (علی المعمول) در روز اوّل سال بابلی واقع شده به حضور شاپور آمده و قوّت قلب اعلان رسمی و علنی دین خود را پیدا کرده است و آن روز اوّل نیسان واقع در سنهی 243 مسیحی بوده است. این مدّعا به قرائنی چند مستند است:
نخست آنکه سالهای تولّد و وحی اوّل و وحی ثانی مانی را با استناد به قول ابنالنّدیم و بیرونی باید از این قرار بشماریم: تولّد وی در سنهی 216 مسیحی و به احتمال قوی در 14 آوریل آن سال (8 نیسان بابلی از سال 527 سلوکی قمری) بوده. در 14 آوریل سنهی 228 به حساب رومی یا در اوّل آوریل آن سال به حساب سلوکی بابلی قدم به سیزده سالگی گذاشته یعنی دوازده سال از عمر را با کمال نموده است.
وحی به او در ظرف سال سیزدهم عمر او آمده، یعنی بعد از اوّل آوریل 228 مسیحی و قبل از 12 آوریل 229 (8 نیسان 539- اول نیسان 540 سلوکی قمری). لکن چون این آمدن وحی به او به قول خودش (به نقل بیرونی از کتاب شاپورکان) پس از گذشتن دو سال از سلطنت اردشیر بوده (یا در سال دوم سلطنت وی) لذا آمدن این وحی یا بعد از 26 سپتامبر سنهی 228 مسیحی میشود که دو سال از آغاز حساب رسمی مبدأ سلطنت آن پادشاه (26 سپتامبر 226) گذشته باشد و در آن وقت قریب دوازده سال و پنج ماه و نیم از عمر مانی گذشته بود و یا بین 26 سپتامبر 227 و 25 سپتامبر 228 یعنی در ظرف سال دوم حساب رسمی سلطنت اردشیر بوده، ولی به هرحال بعد از 14 (یا اوّل آوریل) 228 که مانی دوازده سال از عمر را کامل نموده بود. دو سال را از آغاز جلوس فعلی و حقیقی اردشیر نمیتوان گرفت که ظاهراً در آوریل سنهی 227 وقوع یافته. چه آن مدت در آوریل 229 منقضی میشود که مانی سیزده سال تمام یا بیشتر داشته است. در صورتی که مقصود از «ابن ثلاث عشرة سنة» که بیرونی به آن عبارت آورده قطعاً کامل کردن سیزده سال نبوده است بلکه بودن در سال سیزدهم است. سال 539 بابلی که به آن تصریح شده از 25 مارس سنهی 228 تا 12 آوریل 229 مسیحی است.
به هرحال آمدن وحی نظر به آنکه کتاب الفهرست گوید «وقتی که دوازده سال او تمام شد» و بیرونی گوید «وقتی که او سیزده ساله بود» یا در سال سیزدهم عمر خود بود باید پس از 25 مارس سال 228 مسیحی (یعنی اول آن سال سلوکی) و بلکه حتی پس از اول آوریل (8 نیسان بابلی آن سال) و شاید بین این تاریخ و اکتوبر یا نوامبر همان سال مثلاً بوده باشد که هم در سال سیزدهم مانی ولی نه در اواخر آن و هم در سومین سال رسمی سلطنت اردشیر (که از 26 سپتامبر 228 شروع میشود) ولی نه خیلی دور از اوّل سال بیفتد.
ثانیاً وحی دوم به مانی پس از اکمال بیست و چهار سال از عمر آمده که مأمور دعوت شده و این بیست و چهار سال در 14 آوریل سنهی 240 (به حساب رومی) یا در 19 آوریل آن سال (به حساب سلوکی بابلی) تمام میشود. در این زمان به ظنّ خیلی قوی اردشیر هنوز پادشاه بوده و شاپور جلوس نکرده بود.
اردشیر به روایات قابل اعتمادتر چهارده سال و ده ماه سلطنت کرده (یا چهارده سال و شش ماه به روایت ضعیفتر) و در آخر این مدّت یا از سلطنت کنارهگیری کرده و یا مرده است و از این قرار:
(الف) اگر این مدت از 27 سپتامبر سنهی 223 مسیحی یعنی مبداً آن سال ایرانی که در ظرف آن وی اردوان را کشت (28 آوریل 224) حساب به حساب رومی (یولیانی) منتهی میشود به 26 تموز (ژویه) 238 (یا در صورت شش ماه اضافه برده سال فرض کردن به 26 مارس 238) و به حساب ایرانی به 22 ژویه (یا 24 مارس) 238.
(ب) اگر این مدت (چهارده سال و ده ماه یا چهارده سال و شش ماه) از قتل اردوان در 28 آوریل 224 حساب شود به حساب رومی منتهی میشود به 27 فوریهی 239 (یا 27 اکتوبر 238) و به حساب ایرانی به 18 فوریهی 239 (یا 21 اکتوبر 238). در هیچ یک از تواریخ فوق یعنی ژویه یا مارس 238 و اکتوبر 238 یا فوریه 239 مانی بیست و چهار ساله نشده بود زیرا که بیست و چهار سال عمر او تازه در آوریل 240 کامل میشد.
(ج) اگر آن مدت از مبدأ حساب رسمی یعنی اوّلین روز سال اوّل (ایرانی) سلطنت اردشیر و شاهنشاهی او که بیرونی (به نقل از شاپورکان) به این عنوان (شاهنشاهی) تصریح میکند (26 سپتامبر 226 مسیحی) حساب شود به حساب رومی منتهی میشود به 25 ژویهی 241 (یا 25 مارس همان سال) و به حساب ایرانی به 23 ژویه (یا 25 مارس) 241.
(د) اگر آن مدّت (چهارده سال و ده ماه یا شش ماه) از تاجگذاری فعلی اردشیر (به احتمال قوی در 6 آوریل 227) حساب شود به حساب رومی منتهی میشود به 5 فوریه 242 (یا 5 اکتوبر 241) و به حساب ایرانی به 26 ژانویه 242 (با 28 سپتامبر 241).
در هر یک از تواریخ فوق (ج) و (د) یعنی مارس یا ژویهی 241 و نوامبر 241 یا فوریهی 242 مانی بیست و پنج ساله یا قریب به آن بوده است.
بنابراین جلوس شاپور (یا انقضای سلطنت اردشیر) با هیچ یک از چهار حساب یعنی چهار فرض فوق (الف، ب، ج، د) با 12 آوریل سنهی 240 مسیحی که هنینگ فرض کرده مطابقت نمیدهد. چه در صورت اوّل (الف) آغاز سلطنت شاپور به 26 ژویهی 238 و مبدأ سال اوّل رسمی سلطنت وی به 23 سپتامبر 237 میافتد و در صورت دوم (ب) آغاز فعلی سلطنت وی به حساب رومی به 27 فوریهی 239 و مبدأ سال اوّل رسمی سلطنت به 23 سپتامبر 238 میافتد و در صورت سوّم (ج) ابتدای سلطنت مقارن 26 ژویهی 241 و مبداً رسمی سال اوّل 22 سپتامبر 260 میشود و در صورت چهارم (د) آغاز فعلی سلطنت پنجم (یا اوّل) فوریهی 242 و مبدأ رسمی سال اوّل 22 سپتامبر 241 میشود و این همه بر فرض مدت سلطنت چهارده سال و ده ماه است و اگر چهارده سال و شش ماه فرض شود همه تواریخ فوق به چهار ماه قبل میافتد و به حساب سالهای ایرانی فقط سه روز زودتر میشود.
اگر چه کتاب الفهرست آمدن وحی (مرتبهی دوم) به مانی و نزول ملک وحیآور (توم) در موقع اتمام بیست و چهار سال از عمر وی و امر به او به خروج را بلافاصله با خبر خروج او در روز تاجگذاری متعاقب میسازد دلالت این بیان بر وقوع خروج مانی و اظهار امر و دعوت در بیست و چهار سالگی در روز تاجگذاری واضح نیست. چه اولاً بر طبق همان فقره روایت مانی در همان اوّلین روز بار یافتن به حضور شاپور دو نفر از اتباع خود را همراه برده (سطر 19 صفحهی 328).
این قرینهی آن است که قبلاً دعوت کرده و اتباعی داشته است و خود ابنالنّدیم از قول مانویان گوید (سطر 26 و 27 از همان صفحه) که مانی قبل از ملاقات با شاپور در بلاد مختلف جولان کرده (اگر چه مدّت این جولان در نسخهی چاپی چهل سال ثبت شده شکّی نیست که در عدد اشتباهی رخ داده و شاید دو یا چهار سال یا چهل ماه بوده است) و فیروز برادر شاپور را (ظاهراً در ضمن مسافرت خود شاید در خراسان و کوشان که فیروز والی آن نواحی بود) به دین خود دعوت کرده بود و فیروز او را «به شاپور رسانیده» و پس از آن در دنبالهی روایت در سطور 31-27 از همان صفحه به عنوان «قالت المنانیّة» (یعنی به همان عنوانی که خبر خروج او را روز تاجگذاری شاپور تحت آن نقل نموده و ظاهراً هر دو خبر از یک مأخذ اصلی مانوی قدیم است) مجدداً از رفتن او پیش شاپور و تقاضاهای چندی که از شاپور کرده و قبول شاپور تمام تقاضاهای مانی را سخن گفته و بلافاصله میگوید «مانی [قبلاً] هندوچین و اهل خراسان را دعوت کرده و در هر ناحیهای یکی از اصحاب خود را به نیابت گذاشته بود: «و کان مانی دعا الهند و الصّین و اهل خراسان و خلّف فی کلّ ناحیةٍ صاحباً له».
پس اوّلین ملاقات مانی با شاپور (ظاهراً در روز تاجگذاری وی) چندی بعد از اظهار امر اوّلی و دعوت مردم (شاید به طور غیر علنی) و گرویدن جمعی به او در موطن او و ولایات مختلفه و مسافرتهای او بوده است و نیز چنانکه از سیاق کلام منقول از خود مانی در کفالایا بر میآید وی در زمان سلطنت اردشیر (شاید در سنهی 240 مسیحی) به سفر جنوب و شرق (سند و خراسان) مبادرت نموده و پس از شنیدن خبر مرگ اردشیر (شاید در سنهی 242 مسیحی) و انتقال سلطنت به شاپور عزیمت عودت کرده و به تفصیلی که در آن کتاب از قول مانی نقل شده از راه خلیج فارس به فارس و میشان و خوزستان و طیسفون برگشته است و البته پس از وصول به پایتخت ساسانی بوده که روز تاجگذاری رسمی شاپور (که ظاهراً به واسطهی اینکه مرگ اردشر با استعفای او بعد از اوّل نیسان بابلی سال 553 سلوکی قمری یعنی 20 آوریل سنهی 242 مسیحی واقع شده بود تاجگذاری رسمی به اوّل سال بابلی آینده یعنی اوّل نیسان محوّل و معوّق شده بوده است) در روز اوّل نیسان سال 554 سلوکی قمری مطابق با یکشنبه 9 آوریل 19 حمل (روز شرف شمس) و شب جشن مهرگان به حضور پادشاه بار یافته است.
قطعات این حکایات و مطالب در کتاب الفهرست غیرمتوالی در مواضع مختلفهی یک صفحه ولی از هم جدا افتاده درج شده است.
هنینگ خود نیز از روایتی که به قول وی «قطعاً از محافل مانوی و محتملاً از خود مانی ناشی است» سخن میگوید مبنی بر اینکه مانی گویا سه سال قبل از اظهار امر خود (یعنی اعلان رسمی و علنی) و اجرای فرمان الهی (به وسیلهی ملک توم) صبر نموده و در مبادرت به این کار تأخیر نموده است (صفحهی 201 حاشیه 3)
این روایت که هنینگ آن را باور نکردنی میشمارد بالعکس بسیار صحیح و قابل اعتماد به نظر میآید. در تاریخ اسلام نیز قرائنی بر این است که پیغمبر اسلام بین اوّلین وحی و دعوت بسیار محدود وی و اعلان امر و دعوت عمومی سه سال تقریباً به تأمّل و تأنّی و دعوت نزدیکان و دوستان گذرانیده است.
بیرونی در الآثارالباقیه گوید (صفحهی 208): «امر مانی علی الاتصال در تزاید [و انبساط] بود در ایّام اردشیر و پسر او و شاپور و هرمز پسرش تا وقتی که بهرام بن هرمز به سلطنت رسید و مانی را جست تا پیدا کرد...». این قول اگر دلیلی بر عدم صحّت آن وجود نداشته باشد خود دلیل واضحی است بر اینکه در بیست و چهار سالگی مانی (یعنی بعد از 19 آوریل سنهی 240 مسیحی که اوّل سال بیست و پنجم وی به حساب سلوکی قمری است) و شاید هم تا اواخر بیست و پنج سالگی وی (7 آوریل 241) که اوّلین سال دعوت وی باشد (8 نیسان بابلی سال 551 سلوکی قمری - 8 نیسان 552) اردشیر هنوز سلطنت داشته و لذا اوّلاً مقارن بودن روز اعلان امر پس از بیست و چهار ساله شدن یا در ظرف سال بیست و پنج با روز تاجگذاری شاپور (که پس از انقضای سلطنت اردشیر بوده) بیاساس میشود. ثانیاً این فقره دلیل آن میشود که اردشیر اقلاً در 19 آوریل 240 در سلطنت پایدار بوده است.
هنینگ روز تاجگذاری شاپور را در همان روز اوّل سال بابلی 551 سلوکی قمری فرض میکند یعنی 12 آوریل 240 مسیحی. در صورتی که در آن روز مانی نه به حساب سلوکی و نه به حساب یولیانی رومی هنوز بیست و چهار ساله هم نشده بود و چنانکه خود هنینگ اشاره میکند به حساب اوّلی هفت روز و به حساب دوم دو روز به اکمال بیست و چهار سال از عمر مبعوث شد تا به اینکه وی در روز اوّل سالی که در ظرف آن بیست و چهار ساله شده تفسیر شود لازم آید که عبارت دیگر آن کتاب در باب موقع اوّلین وحی گوید «وقتی که دوازده سال برای او تمام شد باز به روز اوّل سال 539 سلوکی قمری تفسیر شود یعنی 9 آوریل 228 مسیحی یا 8 نیسان آن سال یعنی 16 آوریل در صورتی که آن تاریخ به قرائن دیگر و از آن جمله قول بیرونی که مانی «پسر سیزده ساله بود» و قول خود مانی که دو سال از سلطنت اردشیر گذشته بود بعید است (اگر چه غیرممکن نیست).
به احتمال قوی در سال 551 سلوکی (12 آوریل 240 - 31 مارس 241 مسیحی) که سال بیست و پنجم مانی و به اصطلاح معروف و متداول بیست و چهار سالگی وی بود (البته با چند روز مسامحه) شاپور هنوز به سلطنت نرسیده بود و اردشیر هنوز پادشاه بود و آغاز رسمی سال اوّل سلطنت او (به حساب معمول ساسانیان) که از مدّتی و مخصوصاً از زمان نولدکه به این طرف در 22 سپتامبر سنهی 241 مسیحی مستقر و مقبول شده است (و البته به طریق اولی رسیدن شاپور به سلطنت و وفات یا استعفای اردشیر که باید در ظرف همان سال ایرانی که در آن تاریخ شروع شده و در 21 سپتامبر 142 خاتمه یافته وقوع یافته باشد) مدّتی بعد از بیست و چهار ساله شدن مانی بوده است (لااقل شش ماه) و تاجگذاری رسمی او یک سال و شش ماه و سیزده (یا هجده) روز بعد از آن مبدأ رسمی .
الیاس هم سال 553 سلوکی مقدونی را (در کتاب نولدکه به اشتباه چاپی 533) سال اول شاپور میشمارد که از اوّل اکتوبر (تشرین اوّل) 241 مسیحی شروع میشود (سال سلوکی مقدونی همان سال «تاریخ اسکندر»، «یا سال یونانیان» است). اگر چنانکه نولدکه حدس میزند و صحیحتر به نظر میآید مراد از مدّت سلطنت چهارده سال و ده ماه اردشیر مدّت سلطنت فعلی او از تاریخ تاجگذاری او در ظرف سال ایرانی که از 26 سپتامبر 226 تا 25 سپتامبر 227 امتداد دارد بوده است نه از اوّل آن سال (که مبدأ حساب حساب رسمی سال اوّل اصطلاحی است) در آن صورت چنانکه وی گوید (ترجمهی طبری صفحهی 412) انقضای آن مدّت (چهارده سال و ده ماه) در ظرف سال ایرانی بعد یعنی بعد از 22 سپتامبر سنهی 241 واقع شده است و چون آغاز فعلی سلطنت اردشیر به احتمال قوی در اول نیسان سال 538 سلوکی بابلی = 6 آوریل 227 مسیحی بوده انتهای مدت سلطنت چهارده سال و ده ماهه او (بر فرض صحت حدس فوق) باید در 4 فوریه (به حساب یولیانی) یا اوّل فوریه (به حساب ایرانی) سال 242 مسیحی بوده باشد.
حتی چون ممکن است این تاریخ موقع استعفای او از سلطنت و انتقال دادن ملک به پسرش بوده نه وفاتش لذا شاید شاپور تاجگذاری خود را به رعایت حیات پدر در اول نیسان بابلی آینده (553 سلوکی قمری) = 20 آوریل 242 مسیحی یعنی دو ماه و نیم بعد قرار نداده بلکه به اول نیسان سال بعد محول کرده باشد یعنی 9 آوریل 243 مسیحی و یا آنکه اگر هم تاریخ اوئل فوریهی 242 واقعاً تاریخ وفات اردشیر بوده باشد ممکن است شاپور به علّت اشتغال به جنگ با گوردیان قیصر روم در بهار آن سال و دوری از پایتخت نتوانسته در 20 آوریل آن سال تاجگذاری کند و به سال بعد مانده است.
اگر چه بر حسب تحقیقات قابل اعتماد خود گوردیان با اردوی خود ظاهراً فقط در نیمهی اول سال 243 به سرداری تیمیسیتوس (که به هر حال قبل از اکتوبر 243 مرده بود) به فتوحات در آسیا (پس از گرفتن شهر رهاء و فتح در جنگ حوالی رأس عین و شاهراه از رهاء به نصیبین و گرفتن این شهر اخیر و جلوتر رفتن تا حدود بینالنهرین) پرداخته و حملات او به سوی جنوب تا فرات به قصد رفتن از آن طریق تا طیسفون بعد از مردن تیمیسیتوس بود معذلک حرکت گوردیان به سوی مشرق در سال 242 شروع شده بود و قبل از آخر آن سال به آسیا رسیده بود و قشون او حتماً حدود سوریه و بینالنهرین و قلمرو ایران را تهدید میکرد.
جانشین شدن شاپور به اردشیر در اواخر سال 241 از بیانات زوسیموس هم واضح میشود که آن را پس از آن موقع که گوردیان با دختر سردار سابقالذّکر عروسی کرده و سلطنت و قدرت او خوب مستقر شده است میگذارد و آن در واقع بین پائیز سنهی 241 و تابستان سال 242 مسیحی بوده (رجوع شود به مقالهی اینجانب به عنوان «اوائل ساسانیان» در مجلهی مدرسهی مطالعات شرقی و آفریقایی لندن، مجلد 11 قسمت اوّل سنهی 1943 صفحهی... حاشیهی 1).
حساب آغاز اولین سال سلطنت شاپور (به حساب رسمی) از اوّل فروردین ماه واقع در سال 241 مسیحی (22 سپتامبر آن سال) و تاجگذاری رسمی او در 9 آوریل سنهی 243 با روایات مختلف مدّت سلطنت شاپور (مثلاً در طبری و غیره) یعنی سی سال (یا سی سال و پانزده روز) یا سی و یک سال و شش ماه و نوزده روز (یا هجده روز) نیز کاملاً تأئید میشود. بلکه این اعداد دقیق دلیل بسیار قوی به صحت آن تواریخ میشود. چه اگر وی سی سال بعد از تاجگذاری سلطنت کرده باشد مدت سلطنت او از آغاز اوّلین سال رسمی وی یعنی 22 سپتامبر 241 مسیحی تا آخر سی سال مزبور درست سی و یک سال و شش ماه و نوزده روز میشود (که یک سال و شش ماه و نوزده روز اضافه همان مسافت زمانی بین 22 سپتامبر 241 (اوّل فروردین) و 8 آوریل 243 (14 مهر با اضافهی خمسهی مسترقهی آخر مرداد) است و مطابقت کامل و دقیق با روایت طبری میدهد (رجوع شود به همان مقالهی «اوایل ساسانیان» مذکور در فوق صفحه 24).
خبر شصت ساله بودن مانی در موقع وفات و شصت سال زندگی کردن او هم که در چندین مأخذ مختلف و از آن جمله کتیبهی مارال باشی (که هنینگ در مجله ZDMG مجلّد 90 قسمت 1 صفحهی 6 از آن نقل میکند) و کتیبهی چینی موضوع بحث هنینگ (صفحهی 191 سطر 24 و صفحهی 195 سطر 12) و مآخذ دیگر که خود هنینگ در همین مقاله در صفحهی 199 حاشیهی 5 به آنها اشاره میکند مؤید عقیدهی وفات مانی در سنهی 277 مسیحی است (مانی در 31 مارس از سال 277 (8 نیسان) داخل سال شصت و یک سال زندگی خود بایستی بشود. ولی در چهارم اَدار (26 فوریه همان سال) یا سی و سه روز قبل از آن وفات کرد، یعنی به حساب سال شمسی شصت سال سیصد و هجده روز زندگی کرده (از 14 آوریل سنهی 216 تا 26 فوریهی 277) و عدد شصت که در همه جا واضح و صریح آمده قابل تحریف و تأویل به پنجاه و هشت سالگی (که به حساب هنینگ مدت عمر مانی میشود و در واقع چهل و دو روز هم کمتر یعنی پنجاه و هفت سال و سیصد و بیست و سه روز) ولو با مسامحه به نظر نمیآید. اگرچه هنینگ این فرق عمده و فاحش در مدّت عمر مانی را که بین شصت سال روایات و کمتر از پنجاه و هشت سال حدس او ظاهر میشود اشکال جزئی و اغماضپذیر میشمارد.
امّا معادلهی سال 522 وفات مانی با سال خوک در کتیبهی ترکی که هنینگ آن را یگانه و مهمترین سند در باب تاریخ وفات مانی میشمارد و مستلزم فرض وفات در سال 274 مسیحی میشود، اگرچه نمیتوان آن را به کلی غیرقابل اعتنا پنداشت به نظر اینجانب در مقابل قرائن زیاد دیگر قوّت کافی نمیتواند داشته باشد. خصوصاً که سند متأخری است و اشتباه نویسندگان کتیبههای ترکی در تطبیق سالهای غیر ترکی با ترکی مستبعد نیست، خصوصاً اگر مبنی و معمول جاری آن نویسندگان سالها و تواریخ سغدی یا ایرانی یا غیر آنها (به جز چینی) بوده باشد.
نظیر این نوع اشتباه در قطعهی تقویم مانوی اویغوری به زبان ترکی دیده میشود که در آنجا (شمارهی 9 نوشتههای اویغوری که رحمتی ترجمه و نشر کرده) سال یزدگردی 358 را سال موش نامیده. در صورتی که سال گاو بوده و اواخر آن به سال پلنگ میافتاد (شاید هم مقصود سال 357 یزدگردی بوده است).
به این نکته اینجانب در ضمن تعلیقاتی که به مقالهی هنینگ در باب قطعات تقویم سغدی مانوی در مجلّهی پادشاهی انگلیسی 1945 مسیحی شمارهی اکتوبر صفحهی 157 نوشتهام اشاره کردهام و همچنین (بنابر حدس اینجانب در همان تعلیقات) ظاهراً سال 985 مسیحی سال 388 از وفات شاد اورمزد پیشوای معروف مانویان (اگر واقعاً عدد مذکور در قطعهی مورد بحث مربوط به آن تاریخ باشد) شمرده شده است در صورتی که آن سال در واقع سال 384 یا 385 بوده است و اشتباهی به مقدار سه سال در آن رخ داده است.
البته مربوط بودن آن ارقام به وفات شاداورمزد متوفی در سنهی 600 مسیحی فقط احتمالی بیش نبوده و حدس هنینگ است و آن را نمیتوان قطعی شمرد.
حدس هنینگ راجع به هشت سال قبل بودن تاریخ اصلی سند چینی مانوی مغارهی تون هوانگ معروف به قطعهی پلیو که تاریخ تحریر و تألیف اصلی آن را به جای 732-731 مسیحی که تاریخ معلوم آن است در سال 724 میشمارد نیز فقط حدسی است که قرائنی هم برحسب ظاهر موجّه برای آن ترتیب داده شده ولی کاملاً اطمینان بخش به نظر نمیآید.
بنابر آنچه راجع به آغاز و پایان سلطنت اردشیر و شاپور بیان و استدلال شد این نتیجه حاصل میشود که به ظنّ قوی شاپور در اوایل سال 242 مسیحی (محتملاً در اوایل فوریه) بر اثر استعفا (یا وفات) پدر به سلطنت رسیده و در 9 آوریل 243 (یکشنبه اول نیسان بابلی سال 554 سلوکی قمری) تاجگذاری کرده و در آوریل سنهی 273 (محتملاً در اوایل آن ماه) وفات کرده و پسرش هرمز که جانشین او شد نیز در آوریل 274 (محتملاً یازدهم آن ماه یا قدری دیرتر) وفات نموده و بهرام اول برادر وی از همان روز پادشاه شده است و تا اواسط سال 277 در قید حیات بوده (شاید تا اواخر ژویهی آن سال) و در سال سوّم سلطنت وی یعنی دو سال و ده ماه و کسری یا قریب یازده ماه بعد از جلوس او مانی کشته شده است (26 فوریه 277) و البته قید سلطنت بهرام و آن هم پس از مدّتی از سلطنت وی در تاریخ قتل مانی که به تلویح و گاهی تصریح در مآخذ دیده میشود نیز دخالت مهم در تعیین آن تاریخ دارد.
به همین جهت هنینگ مجبور شده است اوّل سلطنت بهرام را در اواسط سال 271 و وفات او را در سپتامبر 274 بگذارد تا وفات مانی که به زعم او در 2 مارس سنهی 274 وقوع یافته در سال سوم سلطنت بهرام بیفتد و اگر بر طبق قرائن مذکوره در فوق وفات شاپور در سال 273 مظنون گردد در آن صورت حتّی جلوس بهرام بعد از تاریخ وفات مانی در پیشنهاد هنینگ واقع میشود.
علاوه بر استنتاجات از تفسیر سند چینی هنینگ به عقاید انسلین (Wilhelm Enslin) در باب تاریخ تاجگذاری و وفات شاپور که در مقالهای تحت عنوان Zu den Kriegen des Sassaniden Schapur I در ژویهی 1947 مسیحی برای آکادمی علوم باویر شرح داده است اتّکاء نموده و آن شرح در عقیدهی هنینگ بیتأثیر نبوده است. در صورتی که بیانات انسلین با وجود آنکه در قسمت مربوط به تاریخ روم قابل استفاده است بدبختانه در حساب تواریخ ایرانی مبنی به پیروی از عقاید بیاساس و غیر قابل قبول هیگینس ( (Martin Z. Higginsدر مقالهی وی به عنوان The Persian war of the Emperor Maurice بوده است که بیان موهوم بودن ترتیب پیشنهادی وی (هیگینس) راجع به سال و ماه ایرانی عهد ساسانیان از رشتهی این فصل (تکمله) خارج است.
ملاحظات فوق که نسبت به عقیده و تحقیقات جدید استاد هنینگ به عمل آمده البته نباید دلیل قاطعی بر ردّ مدّعای ایشان تلقّی شود و شخصاً با اعتقادی که به مقام علمی و صفت تحقیق و تدقیق و احاطهی ایشان دارم ادّعایی بر صحّت قطعی ملاحظات خود ندارم و به امکان اشتباه و قصور خود معترفم و امکان صحّت عقیدهی استاد را منکر نیستم. لکن اجازهی فحوای خود ایشان به اینجانب به اظهار نظر مرا جرأت عرضه کردن نکات فوق به مقالهی ایشان دارد. ورنه اظهارات متفنّن در مقابل متخصّص جز عنوان تذکّر نمیتواند داشته باشد.
قسمتی از مقالهی هنینگ که راجع به کتب مانی است (صفحات 204-211) بسیار مفید و بعضی قسمتهای آن تا حدّی تازگی دارد. بنابراین شرح (به طور خلاصه) مانی هفت عدد کتاب بزرگ و عمده در زبان خودش (آرامی) و یک کتاب فارسی و یک مجموعهی تصاویر (آلبوم) داشته که خود تألیف و تصویر کرده و به علاوه کتب «احادیث» منسوب به او وجود داشته که شاگردان و اصحاب وی با نسبت به او و اقوال او مجموعهی روایات منقول از وی ترتیب دادهاند.
هنینگ شرح کامل و دقیق و صحیح این کتب را داده که به اجمال از این قرار است:
سریانی: (1) انجیل بزرگ (انگلیون) = اِنگلیون
سریانی: (2) کنزالحیات یا کنزالاحیاء (سمیتها [حَیّ]
سریانی: (3) مجموعهی مراسلات یا منشورات (دیوان = دیبهان)
سریانی: (4) سفرالاسرار = رازان
سریانی: (5) فراقماطیا (پراگماطیا) اسفار (رسائل علمی و منظم تاریخی)
سریانی: (6) گیگانتیون (غرافی تون کیگانتون)
سریانی: (7) ادعیه و اوراد = آفرینها (آفرین سَر?) که علاوه بر دعا دو زبور هم دارد [یک دوره سرودهایی بود، که به خود مانی منسوب است به اسم وَزرکان آفریوان که قطعهای از آن به دست آمده]
فارسی: (8) شاپورکان.
(9) آردهنگ (ایقون) یا مجموعهی تصاویر که از خود مانی بود برای بیان تصویری همهی مطالب و خصوصا عالم نور و عالم ظلمت.
ترتیب تاریخی تألیف این کتب به عقیدهی هنینگ از این قرار است: انجیل و کنزالاحیاء برحسب تاریخ اقدام است و خود مانی در بدو امر تالیف کرده.
فراقماطیا و سفرالاسرار و سفرالجبابره بعد تألیف شده و به تدریج وحی (از توم که بنابر حدس اینجانب به همان معنی همزاد معمول فعلی در ایران است) میآمده.
دیوان به تدریج در مدت حیات مانی به وجود آمده.
زبورها و ادعیه کتب سرود و دعا بود که در محافل دینی اوّلی مانوی (کلیسای مانوی) رائج بوده و بعضی از آنها از خود مانی و بیشتر آنها از مانویان اولی بود، این کتب (یا کتاب) مخصوص کلیسا بود (جمعاً) و شاید نمایندهی «نو» روشنایی بود.
آردَهنگ را در چینی «تصویر دو اصل» نامیدهاند (نور و ظلمت).
هنینگ عقیدهی پوئش و بنونیست را که آردهنگ را بُنگاهیگ نامیده و همان Epistula fundamenta دانستهاند قبول ندارد.
منبع مقاله:
تقیزاده، حسن، (1388)، به کوشش: ایرج افشار، مقالات تقیزاده (جلد دوم: مانیشناسی)، تهران: انتشارات توس، چاپ دوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}